تعارض ظواهر لفظی با برهان عقلی
لفظ و برهان در قرآن
کتاب و سنت از پیروی آنچه که قطعا و صراحتا در مقابل معارف قطعی دینی قرار می گیرد، نهی می کند. این هم در واقع بازگشتش به همان حجیت عقل است؛ زیرا حقانیت و درستی معارف قطعی دین را خود عقل به اثبات رسانده است.
به فرموده مرحوم علامه طباطبایی: ظواهر لفظی یقین آور نیستند. بنابراین نمی توانند در مقابل برهان عقلی مقاومت کنند. برهان از مقدماتی تشکیل شده است که عقل چاره ای جز تسلیم در برابر آن ندارد. پس نمی توان علم حاصل از برهان را با ظواهر ظنی نصوص دینی هم تراز دانست و در تقدیم دلیل عقلی بر دلیل نقلی تردید نمود.
پذیرفتن براهین عقلی در اصول دین اما قائل نشدن به جایگاه عقل در فروع دین، منجر می شود به این که مقدمه را به واسط نتیجه ای که مترتب بر همان مقدمه است ابطال نموده اید و این تناقضی آشکار است. در واقع شما به واسطه ابطال حکم عقل، نقل را نیز ابطال نموده اید؛ زیرا حجیت نقل مستند به عقل است.
آری کتاب و سنت از پیروی آنچه که قطعا و صراحتا در مقابل معارف قطعی دینی قرار می گیرد، نهی می کند. این هم در واقع بازگشتش به همان حجیت عقل است؛ زیرا حقانیت و درستی معارف قطعی دین را خود عقل به اثبات رسانده است. پس چگونه می تواند دوباره برهان اقامه کند بر نفی آنچه که پیش از این، برهان بر اثبات آن اقامه کرده است. مرحوم علامه از کسانی که با عقل و منطق مخالفت می ورزند و در رد آنها از خود عقل و منطق بهره می گیرند اظهار شگفتی می کند. ایشان به چند مورد از ادله مخالفان اشاره می کند. به طور مثال: «اگر منطق موصل به حقیقت می بود، میان اهل منطق اختلافی یافت نمی شد. در حالی که اختلاف در میان آنها وجود دارد» یا سلوک عقلی چه بسا انسان را به مخالفت صریح با کتاب و سنت می کشاند؛ چنان که برخی آراء فلاسفه چنین است». علمای الهی که بر اساس برهان قطعی به معارف رسیدگی می نمایند، معتقد به حقانیت وحی و قرآن بوده و نظر آنان بر این است که قرآن راهنمای صراط پروردگار عزیز و محمود است که تمام حمد و ستایش ها از آن اوست.در مثال اول به طور ناخودآگاه از قیاس استثنایی استفاده شده و در مثال دوم نیز مغالطهای رخ داده است با این بیان که شکل قیاس و مواد صحیح آن هیچ گاه انسان را به خطا نمی کشاند و آنچه موجب خطا می شود مواد فاسدی است که در قیاس مورد استفاده قرار می گیرد.
پذیرفتن براهین عقلی در اصول دین اما قائل نشدن به جایگاه عقل در فروع دین، منجر می شود به این که مقدمه را به واسط نتیجه ای که مترتب بر همان مقدمه است ابطال نموده اید و این تناقضی آشکار است. در واقع شما به واسطه ابطال حکم عقل، نقل را نیز ابطال نموده اید؛ زیرا حجیت نقل مستند به عقل است.
آری کتاب و سنت از پیروی آنچه که قطعا و صراحتا در مقابل معارف قطعی دینی قرار می گیرد، نهی می کند. این هم در واقع بازگشتش به همان حجیت عقل است؛ زیرا حقانیت و درستی معارف قطعی دین را خود عقل به اثبات رسانده است. پس چگونه می تواند دوباره برهان اقامه کند بر نفی آنچه که پیش از این، برهان بر اثبات آن اقامه کرده است. مرحوم علامه از کسانی که با عقل و منطق مخالفت می ورزند و در رد آنها از خود عقل و منطق بهره می گیرند اظهار شگفتی می کند. ایشان به چند مورد از ادله مخالفان اشاره می کند. به طور مثال: «اگر منطق موصل به حقیقت می بود، میان اهل منطق اختلافی یافت نمی شد. در حالی که اختلاف در میان آنها وجود دارد» یا سلوک عقلی چه بسا انسان را به مخالفت صریح با کتاب و سنت می کشاند؛ چنان که برخی آراء فلاسفه چنین است». علمای الهی که بر اساس برهان قطعی به معارف رسیدگی می نمایند، معتقد به حقانیت وحی و قرآن بوده و نظر آنان بر این است که قرآن راهنمای صراط پروردگار عزیز و محمود است که تمام حمد و ستایش ها از آن اوست.در مثال اول به طور ناخودآگاه از قیاس استثنایی استفاده شده و در مثال دوم نیز مغالطهای رخ داده است با این بیان که شکل قیاس و مواد صحیح آن هیچ گاه انسان را به خطا نمی کشاند و آنچه موجب خطا می شود مواد فاسدی است که در قیاس مورد استفاده قرار می گیرد.
هماهنگی عقل و وحی
قرآن کریم، برهان عقلی و علم قطعی را دلیل حقانیت وحی آسمانی دانسته و رأی خردمند را معرف درستی وحی و سند واقعیت آن می داند و علم برهانی را موجب پذیرش وحی می شناسد: ( ویرى الذین أوتوا العلم الذی أنزل إلیک من ربک هو الحق ویهدی إلى صراط العزیز الحمید)(1) «و آنان که اهل علم و دانش گردیدند، یقیین داشتند که قرآنی که بر تو نازل گشته از جانب پروردگار تو به حق نازل شده است و رهنمای خلق به راه خدای بی همتای ستوده صفات است.»
یعنی علمای الهی که بر اساس برهان قطعی به معارف رسیدگی می نمایند، معتقد به حقانیت وحی و قرآن بوده و نظر آنان بر این است که قرآن راهنمای صراط پروردگار عزیز و محمود است که تمام حمد و ستایش ها از آن اوست. این تعبیر ناظر به آن است که انکار وحی در اثر نبود علم قطعی است. یعنی جهل است که سبب نپذیرفتن حقانیت قرآن می شود.
قرآن کریم در این باره می فرماید: ( فخرج على قومه فی زینته قال الذین یریدون الحیاة الدنیا یا لیت لنا مثل ما أوتی قارون انه لذرو حظ عظیم * وقال الذین أوتوا العلم ویلکم ثواب الله خیر لمن آمن وعمل صالحا ولا یلقاها إلا الصابرون)(2) هنگامی که قارون با شکوه مادی و با استعلا و استکبار بر قومش بیرون می آمد و خودنمایی می کرد کسانی که جز دنیا چیزی نمی خواستند می گفتند: کاش برای ما هم مانند آنچه برای قارون است می بود و اما کسانی که از علم برخوردار بودند می گفتند: وای بر شما! ثواب و پاداش پروردگار در برابر ایمان و کار شایسته بهتر از زرق و برق فریبای قارونی است و این حقیقت را جز بردباران و افراد شکیبا کسی تلقی و ادراک نمی نماید.بنابراین ملاک تعیین نظام ارزشی با عقل و علم قطعی تبیین می شود. چه این که تبیین معارف واقعی نیز با برهان قطعی است و دانشی که به معارف الهی نیندیشد و به نظام ارزشی واقعی پی نبرد علمی است ضعیف و غیرقابل اعتماد.
سراسر قرآن کریم دعوت به تعقل و تفکر و تدبر و تحصیل یقین وعلم و قطع است. یا معارف بلند وحی را به صورت براهینی عقلی در مقام احتجاج با منکرین معارف، بیان می کند؛ یا ادله غیرقطعی بت پرستان و مادی گرایان را داحض و فروریخته دانسته و با برهان قطعی، سبب فروریختگی آنها را تفهیم می نماید. یا از اعتماد بر ظن و خرص و تخمین و شک و تردید و جهل و هر چه غیرعلمی و غیر قطعی است باز می دارد. از این جهت قرآن کریم به عنوان نور معرفی شده که هیچ گونه ابهام و پیچیدگی و شک و گمان و هرچه غیرقطعی است در حریم آن راه ندارد. زیرا هرکدام از اینها به نوبه خود تیره و کمرنگ یا تاریک و مبهم هستند و با حقیقتی که عین نور است سازگار نیستند. از این رو اصرار وحی آسمانی بر آن است که انسان قبل از هر چیز، محقق باشد و با یقین اقدام کند و هیچ کاری را بدون تحقیق، نفی یا اثبات ننماید.
از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که خداوند بندگانش را طبق دو آیه از قرآن کریم موظف ساخته که چیزی را که نمی دانند نگویند و نیز چیزی را که آگاه نیستند رد نکنند. بنابراین وظیفه انسان در تأمین حیات معقولش آن است که هم در تصدیق محقق باشد و هم در تکذیب صاحب نظر و محقق و این بیان، حمایت صریح وحی از عقل و یقین است.
قرآن کریم در مقام احتجاج با بت پرستان حجاز آن روز و همه غیر موحدان در طول تاریخ می فرماید: سخن شما را یا باید عقل قطعی تثبیت کند یا وحی آسمانی تأیید نماید و کلامی که نه از عقل یقینی برخوردار است و نه از نقل قطعی به نام وحی الهی بهره مند است، معتبر نخواهد بود و هرگونه ادعایی که با یکی از این دو سند قطعی اثبات نشود گزاف و یاوه بوده و فاقد تمام ارزشهای اعتقادی است.
پینوشت:
1. سبأ، آیه ۶
۲. قصص، آیات ۷۹ و ۸۰
منبع: تفکرعقلی در کتاب و سنت، حمیدرضا رضانیا، چاپ دوم، مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی، قم 1393
یعنی علمای الهی که بر اساس برهان قطعی به معارف رسیدگی می نمایند، معتقد به حقانیت وحی و قرآن بوده و نظر آنان بر این است که قرآن راهنمای صراط پروردگار عزیز و محمود است که تمام حمد و ستایش ها از آن اوست. این تعبیر ناظر به آن است که انکار وحی در اثر نبود علم قطعی است. یعنی جهل است که سبب نپذیرفتن حقانیت قرآن می شود.
قرآن کریم در این باره می فرماید: ( فخرج على قومه فی زینته قال الذین یریدون الحیاة الدنیا یا لیت لنا مثل ما أوتی قارون انه لذرو حظ عظیم * وقال الذین أوتوا العلم ویلکم ثواب الله خیر لمن آمن وعمل صالحا ولا یلقاها إلا الصابرون)(2) هنگامی که قارون با شکوه مادی و با استعلا و استکبار بر قومش بیرون می آمد و خودنمایی می کرد کسانی که جز دنیا چیزی نمی خواستند می گفتند: کاش برای ما هم مانند آنچه برای قارون است می بود و اما کسانی که از علم برخوردار بودند می گفتند: وای بر شما! ثواب و پاداش پروردگار در برابر ایمان و کار شایسته بهتر از زرق و برق فریبای قارونی است و این حقیقت را جز بردباران و افراد شکیبا کسی تلقی و ادراک نمی نماید.بنابراین ملاک تعیین نظام ارزشی با عقل و علم قطعی تبیین می شود. چه این که تبیین معارف واقعی نیز با برهان قطعی است و دانشی که به معارف الهی نیندیشد و به نظام ارزشی واقعی پی نبرد علمی است ضعیف و غیرقابل اعتماد.
سراسر قرآن کریم دعوت به تعقل و تفکر و تدبر و تحصیل یقین وعلم و قطع است. یا معارف بلند وحی را به صورت براهینی عقلی در مقام احتجاج با منکرین معارف، بیان می کند؛ یا ادله غیرقطعی بت پرستان و مادی گرایان را داحض و فروریخته دانسته و با برهان قطعی، سبب فروریختگی آنها را تفهیم می نماید. یا از اعتماد بر ظن و خرص و تخمین و شک و تردید و جهل و هر چه غیرعلمی و غیر قطعی است باز می دارد. از این جهت قرآن کریم به عنوان نور معرفی شده که هیچ گونه ابهام و پیچیدگی و شک و گمان و هرچه غیرقطعی است در حریم آن راه ندارد. زیرا هرکدام از اینها به نوبه خود تیره و کمرنگ یا تاریک و مبهم هستند و با حقیقتی که عین نور است سازگار نیستند. از این رو اصرار وحی آسمانی بر آن است که انسان قبل از هر چیز، محقق باشد و با یقین اقدام کند و هیچ کاری را بدون تحقیق، نفی یا اثبات ننماید.
از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که خداوند بندگانش را طبق دو آیه از قرآن کریم موظف ساخته که چیزی را که نمی دانند نگویند و نیز چیزی را که آگاه نیستند رد نکنند. بنابراین وظیفه انسان در تأمین حیات معقولش آن است که هم در تصدیق محقق باشد و هم در تکذیب صاحب نظر و محقق و این بیان، حمایت صریح وحی از عقل و یقین است.
قرآن کریم در مقام احتجاج با بت پرستان حجاز آن روز و همه غیر موحدان در طول تاریخ می فرماید: سخن شما را یا باید عقل قطعی تثبیت کند یا وحی آسمانی تأیید نماید و کلامی که نه از عقل یقینی برخوردار است و نه از نقل قطعی به نام وحی الهی بهره مند است، معتبر نخواهد بود و هرگونه ادعایی که با یکی از این دو سند قطعی اثبات نشود گزاف و یاوه بوده و فاقد تمام ارزشهای اعتقادی است.
پینوشت:
1. سبأ، آیه ۶
۲. قصص، آیات ۷۹ و ۸۰
منبع: تفکرعقلی در کتاب و سنت، حمیدرضا رضانیا، چاپ دوم، مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی، قم 1393
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}